شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۸

بازم تنهای تنها...


انواع تنهایی داریم...
گاهی کنار دوستت هستی ولی تنهایی...
بعضی وقتا،حتی اگه توو یه جمع شاد و بزن و برقص هم باشی،بازم احساس تنهایی میکنی...
وقتی به عشقت فکر میکنی،اما نمیدونی کجاست و با کی خوشه و.دیگه حتی به تو فکر هم نمیکنه،بیشتر از همه وقت تنهایی...
ه.ه.ه...گاهی هم مثل الان من یه سیگار گوشه ی لبت و باز به تنهاییت فکر میکنی،یعنی همه ی اینها رو با هم جمع کردی...
گاهی نمیدونم به چی فکر کنم!اصلا چطوری فکر میکنن؟! انگار هنگ مکرنم و هیچی به ذهنم نمیاد...
یه عالمه مشکلات از هر نوعی که فکرشو میشه کرد رو سرم میریزه و مثل حلیم،تو هم حل میشن...
 آه.ه.ه...چقدر بده که هیشکی نباشه که لاقل باری از رو دوشت برداره!اگه باری رو دوشت نزارن خوبه!
دیگه حمیدم نیست که بهش غر بزنم،یا درد دل کنم،یا توو خیابون قدم بزنیمو یکم درد دل کنیم...اه الانم وقت مسافرت بود؟!
هه...میلادم رفت...دوست کوچولو و با محبتی که صداش،smsهاش و pmهاش باعث میشد یکم به چیزی فکر نکنم...
کامی هم که همیشه سر کاره یا خوابه!
بقیه هم که یا دیوارن یا سرخوش یا بی حوصله...
همیشه نمیشه یکی کنارت باشه!  اما...
اما گاهی تنهایی ولی انگار دنیا تووی دستاته..
توو یه جمع کسل کننده هستی ولی تو شادی...
گاهی احساس میکنی میشه مشکلات رو به راحتی حل کرد و اصلا مشکلی نیست...مشکلات سبکن نه سنگین!
از همه دوری...از شهرت،از خونوادت،دوستات،ولی بازم تنها نیستی...
چون تنهاییت معنی داره...معنای رسیدن!
بار مشکلاتت نصف شده و نیروی مبارزه داری...
آره...چون میدونی کسی هست که مشکلاتت رو مشکلات خودش میدوونه!تو تنهایی و اون به یادته،حتی اگه ازش دور باشی...
به تو امید میده،دلداریه اون مثل زخم زبونای دیگران نیست...
از همه ی اینا بگزریم....جات خیلی خالیه،ای  نامهربونم...
ه.ه.ه....
بی خیال، پیک اول به سلامتیه تو و میلاد،دوست گلم...

۱ نظر:

B.M گفت...

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم
آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم

و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی

تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابد

باهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».

بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من

هم خیلی تنهام». یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه

جای دور، جایی كه هیچ مزاحمی نباشه. بعد كه همه

چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه می‌دونی؟ من اینجا

خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم.

فكر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامه‌ش

نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا كردم. آخه می‌دونی؟

من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند كشیدم و

زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی

تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من

قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی كنم. آخه

می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند

كشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.

من هم خیلی تنهام».

حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی

خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که

نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام...