جمعه، دی ۰۴، ۱۳۸۸

بهشت یا جهنم...

عجب کلاسی داریم! یکی رمان میخونه،یکی نقاشی میکشه،یکی آهنگ گوش میده یکی هم مثلا به استاد گوش میده!
از این یکی ها زیادن،منم که داستان مینویسم!
خیلی دلم میخواست بعد کلاس بهت زنگ بزنم.باهات حرف بزنم.از روزمون و اتفاقاش بگیم.از کی برمیگردیو از دل تنگی و...
گاهی دلم میخواد توو دانشگاه تو درس میخوندم.بعد کلاسامون با هم میبودیمو شارج میشدم! پشت سر استاد و بچه ها میگفتیم،از حرفا و سیاست روز میگفتیم... گاهی هم سر رو شونه ی  هم میزاشتیم و تکیه ی هم میشدیم...آخر وقت هم منتظر هم میشدیم تا برگردیم خونمون!
توو یه سوییت با صفا که فقط من و تو توشیم...با هم شوخی میکردیم،مثل بچه ها بازی میکردیم،حرف میزدیم،توو بغل هم فیلم میدیدیم و ...
واست از دل و جون هرچی میگفتی آماده میکردم.
گاهی کلاس میزاشتی که من ترم بالا ترم و تو هنوز بچه ای...
واسه چرت زدن و در کردن خستگی روزانت،پامو بالش زیر سرت میکردم،آروم نوازشت میکردم تا راحت بچرتی...
گاهی میگفتی "بچه خسته میشی.هو دیوونه خسته شدی بزار پاشم!"منم با صدای شوخی میگفتم به تو چه!؟دلم میخواد!عشق خودمه،حسود...توو تمام اون مدت نیگات میکردم،گاهیم یواشکی یه بوسه کوچولو رو دستات و پیشونیت میزدم...
واسه منم تنها همون بوسه های  کوچیک و داغت که با بهونه یا بی بهونه ازم میگرفتی  بس میشد تا هرچی خستگیه ازم  خارج بشه...

دلم میخواست تا  خود صبح کنارت بشینم و فقط تماشات بکنم...سرتو رو سینم بزارم و دستمو پشت گردنت و  نوازشت میکردم تا خود صبح...
اگه میشد!!!!!

خوشیت خوشیم میشد،ناراحتیتم غصه ی من...نصفه هفته مال هم بودیم مو نصف دیگش با خانواده هامون و باز همون بهشت.
بهشت جاودانه دروغه!اصلا میخوام چیکار؟!آره تو میشدی بهشت من....توو همون عمر کوتاه....یه بهشت با معنا...

اااااااااااااااا.... استاد داره فرمول مینویسه....1ساعت از کلاس گذشته!بچه ها میگن بریم پاین آنتراک..
گوشیم ک و؟ هه... دستمه دارم  مینویسم! آخه فکر کردم شاید چیزی فرستادی :( ...
چیزه زیاد تغییر نکرده!جزوه های خط خطی...رمان خون کلاس!..یه جمع همیشه ناراضی و..و..
ه.ه.ه....میرم پایین .چیزی جز یه نخ سیگار واسه نزدیک کردن به نابودیم  منتظرم نیست...شایدم 2تا...نمیدونم...فقط میخوام برم.
گاهی درسو میفهمم گاهیم مثل الان هیچه هیچ...
جه رویایی بودا! میشد که باشه اما نمیشه.ونمیتونه بشه چون نمیخواد حتی رویاش باشه....
اون بهشت ک.تاه حالا فقط یه جهنمه... یه جهنم که معنا داره....

۲ نظر:

هرمزد گفت...

هميشه همينطوري نبوده

هميشه همينطوري نميمونه

تو لحظه زندگي كردن هنر مي خواد كه خيليا مون نداريم مثل من مثل تو

اين حرف رو وقتي مي فهمي كه سر جلسه امتحان دمبال يه نمره بالا پايين بپري

اما

يه كامنت ديدم ازت ، يادم نيست كجا بود اما محشر بود

واقعا محشر بود

عليرضا گفت...

قشنگ مينويسي ! فقط سيگاره بدآموزي داشت !D:
اولين باره كه نظر ميدم ! بقيه ش رو هم ميخونم ! بعد لينكت ميكنم با اجازه !