یکشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۸

سایه های خیال

ای بابا...
دیگه دل و دماغ حرص و جوش خوردن ندارم!
به هرکی اینو گفتم میگه،حتما سرت به جایی خورده..!سالمی؟حالت خوبه؟!
خب چی بگم؟!چی دارم که بگم...از کجاش بگم..؟!
هه...فقط گاهی یواشکی با یه ادی غریبه میرم سراغ پنجرش و یه فوضولی توو پروفایلش میکنم...
بعدشم پشیمون میشم!
ه.ه.ه...من که نیستم ببینم چی شده،ولی از نوشته هاش که تغییر میکنه میفهمم باز یه آدم جدید وارد ذهنش شده...
توو این 2سال،کم نبودن افرادی که دوستشون داشتم ولی ترسیدم باهاشون یه رابطه ی عاطفی شروع کنم!
الانم هستن...
قبلا هم گفتم که همیشه دیر میرسم...همیشه یه جای کار لنگ میزنه...وقتی هم هیچ مشکلی نباشه،دیگه واقعا شک میکنم...!!!
چقدر سخته وقتی کسی رو دوست داری ولی مجبوری پنهان کنی!بخاطر خودش و به خاطر خودت و چون دوستش داری...
به خاطر همینم گاهی اوقات،بر خلاف میلم اونا رو از خودم روندم تا از طغیان و طوفان اقیانوس دلم در امان نگهشون دارم.!
اووف.ف...توو این دوره زمونه که به قول ترانه ی نیما"عشق یه چیزی مثل کشک و دوغ"،همون بهتر که توو خودم بریزم و پنهونش کنم تا اینکه بخوام دلم و رسوا کنم..
اعتراف میکنم،عکس ظاهرم،خیلی ضعیفم...
بزار لااقل از زخم های یه نفر بسوزم تا بخوام دلمو هزار تکه کنم و هر تکه ش جای یه خجر...
از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست...

۲ نظر:

نقطه چين ها ... گفت...

کاملا حق با تويه..راستش خيلی ها خيلی ظاهر و حتی درون گول زننده ای دارن!..با حرف های عاطفی ميان جلو اما فقط دلشون سکس ميخواد!..يا اينکه همزمان چندتا دوس پسر دارن!
يه جوری ميان جلو که انگار پاکترين هستن!..در ثانی هر کس دنيا رو از ديد خودش ميبينه..ما چون صداقت و عشق رو ملاک قرار ميديم فک ميکنيم ديگران هم اينجوری هستن!!..در صورتی که ممکنه اونا گرگ باشن که از نگاه ما سواستفاده کنن و بعد..
من فک کنم بايد تجربه کرد خيلی چيزارو..مثلا اين ديدن پروفايلا لازمه...شايد يکی از توش دراومد!..بايد قبول کنيم که پاتوقی نداريم تا عشقمونو پيدا کنيم اما چاره ای هم نداريم که دل و دماغ داشته باشيم!..نشستن يه گوشه کار راحتيه و گريه کردن هم همينطور..اما آخرش چی؟!..
بايد صيبر کرد بلاخره يکی از راه ميرسه!
راستی لينک منم تصحيح کن!
عشق يوسف و حسين رو به اين اسم و لينک تغيير بده:
نقطه چين ها ...
http://noghtechinha.blogspot.com


يوسف

گوش شنوا گفت...

سلام
اوني كه رفته ديگه رفته...
من از نوشته هات اين طور دستگيرم شده كه دوستت از پيش تو رفته و تو با ياد ايام شيرين اون موقع داري خودتو براش تكه تكه مي كني...
درسته رسم عاشقي رو از شمع بايد آموخت ...
شمع اگر سوخت به پروانه وفا دار نبود برآنم كه بسوزم به كنارت اي دوست...
اين رسم عاشقيه...