جمعه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۸

حباب...

ارزش محبت به استمرار آن است، نه به اندازہ ی آن...
همینطور که نشستی و تنهایی هات رو میشموری،یهو یه دست مهربون یا یه صدای آشنا،میاد و تنهایت رو میخره...
دلت از همه جا پر و شکسته اما یه دل مهربون میاد و یدک کش دلت میشه...
گاهی همون اتفاقی که میخوای میشه،اما گاهی میشه و با خودت میگی کاش که نمیشد..!
همین طور که به بار تجربیاتت اضافه میشه،تازه میرسی به نقطه ای که میفهمی،هیچ چیز ثابت نمیمونه حتی اخلاق آدما...
همه بعد مدت کوتاهی رفتاری رو نشون میدن که دلشون میخواد و اگه خوشت نیاد "راه باز است و جاده دراز...".
قبلا آره اما دیگه واسم عجیب نیست که آدما زود از هم خسته میشن...
دیگه دوستی معنی خاص نمیده...هرکی گفت سلام،دوستته و هر موقع که دلش خواست میزاره و میره...
ماها برای همه چیز وقت داریم اما همیشه وقت کم میاریم...
هه...زیاد برخورد مینم با کسایی که حتی دادن جواب یه sms براشون سخته و میگن مگه ما بیکاریم.کی حوصله داره...
میتونه دوستت باشه،که چند هفته ازت دوره و دلت براش تنگ شده و دلت میخواد خبری ازش داشته باشی،آخرم خودت دست بکار میشی،ولی حتی جوابتم نمیده...
یا کسی که خیال میکنی از تماس تو خوشحال میشه،اما در واقع تو رو مزاحم میدونه...
نمیشه خیال کرد که این وسایل و امکانات برقراری ارتباط بین افراد وجود نداره!
امکاناتی که در بیشتر شرایط امکان استفاده ازش رو داریم اما نمیخوایم!و هزار و یک بهونه داریم!
smsی که نمیرسه،چتی که چراغمون خاموشه،زنگی که صداشو نشنیدیم،تلفونی که ما حموم بودیم و...
والا دیگه جواب sms رو حتی اگه دنیا هم کار داشته باشیم،اگر طرفمون رو 2زار ارزش براش قایل باشیم،میشه حداقل تووی دستشویی هم جواب داد(نکنید!گوشیتون میفته بدبخت میشید،خواستم بگم خواستن توانستن است:) ).
خلاصه اینکه به نظر من کیفیت یه رابطه به نزدیک بودن افراد به همه،نه لاف دوستی زدن و انجام رفتارهای خوشایند گذرا...
بازم یه حرف قدیمی از خودم که اگه تو یه رابطه شناخت و معرفت نباشه،مثل حبابی میمونه که با هر اتفاقی میترکه!با تمام زیبایهاش...

۱ نظر:

بی نشون گفت...

من هم با نظر شما دوست عزیز موافقم.
دوست داشتن یک موحبت است!
و شاید هم ...