همه چیز دست به دست هم میدن و افکارت رو بهم میریزن!
کجاست اون آغوش پاک...
آن احساس شیرین و بی هوس...
نه!نه...همان هوس ...یک هوس با دستان پاک تو...هوس داشتن رویای با تو بودن،با تو موندن،با تو رفتن...
آه...کاش دلم زبانی چون سرم داشت...
نه!نه...شاید اونوقت،آتش جهنم،سرد میشد از خجالت...
شعر نیست...داستان نیست...
اما واقعا کاش میشد دل آدما رو خوند....
کجاست اون آغوش پاک...
آن احساس شیرین و بی هوس...
نه!نه...همان هوس ...یک هوس با دستان پاک تو...هوس داشتن رویای با تو بودن،با تو موندن،با تو رفتن...
آه...کاش دلم زبانی چون سرم داشت...
نه!نه...شاید اونوقت،آتش جهنم،سرد میشد از خجالت...
شعر نیست...داستان نیست...
اما واقعا کاش میشد دل آدما رو خوند....
۴ نظر:
اين کاش ها انگار پايانی ندارن..!
سلام
ممنونم که اومدی ...
لینکت کردم عزیزم
مرسی پسر که بهم سر زدی ... من همون غریبه ام که گفتی از ترانه ای که گذاشتم خوشت اومده .. :-)
خب اون پستو وقتی نوشتم که واقعن آروم بودم ..آخه روزایی بود که اونی که باید کنارم و من دیگه هیچ آرزویی نداشتم .. واقعن همه چیز آروم بود ...
یادش بخیر ..
وبلاگتو خوندم ، قشنگ بود .. اما کاش روزی برسه که اینقدر آدمی ای کاش نگه ...
ای کاش .....
khundane dele adama hich farqi be helemun nadare ,chon hamchenan be fekre dele khod hastim!
ارسال یک نظر