مسیر خانه تا دانشگاه
هر روز این مسیر سرسبزو از خونه تا دانشگاه با تاکسی طی میکنم و همیشه در ذهن دوست داشتم به راننده بگم ماشینو نگه داره تا وسط راه پیاده بشم و قدم در اون دشت های سرسبز بذارم و با سبزه ها که باد شمال به رقص در میارشون همراه بشم و برقصم....از تمام قید و بند های این دنیا رها و آزاد بشم. دوست دارم بدوم تا آنجا که اوج بگیرم و خودمو تو آسمون ببینم و با پرنده ها هم پرواز بشم....ولی خوب همه این رویاهابعد از 45 دقیقه با رسیدن تاکسی به دانشگاه مثل ابر پراکنده میشه و من وارد دانشگاه میشم.
روزهای خاص تو زندگیم چقدر کم هستند ...شاید اگر یه نفر تو زندگیم بود که عاشقش باشم هر روزم یه روز خاص میشد! و این مسیر طولانی رو به اون فکر میکردم ...هر روز به خاطر دیدنش وبا اون بودن میرفتم دانشگاه و درس می خوندم در این غیر این صورت که به رشتم زیاد علاقه مند نیستم...خوب دیگه چرت و پرتو آیه یأس خوندن بسته....عشقی که نمیدونم کجاست و کیه یه روزی میاد تو زندگیم و منو از تنهاییام در میاره! یکی که اشتباهی نباشه و تا آخرش باهام بمونه ....ولی اُمیدوارم زود تر بیاد
۲ نظر:
وای چه مسیر قشنگی..مثلا این مسیر رو با عشقت طی کنی..چه فازی میده..
اون روز هم میاد....
یوسف
واي خداي من چه راه محشري
آخه دلت مياد اين مسير رو با تاكسي طي كني
عزيزم كاري رو كه دوست داري بكن
روز ها به سرعت در گذرن نذار حسرت رقص تو اون سبزه زارذ تو دلت بمونه
من امتحانش كردم
با حرفات باز قلقلكم دادي
هوس شمال كردم
كه انقدر چشام سبز ببينه تا سبز شم....
ارسال یک نظر