پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

گذر سالها...

سال ها چه زود از کنار ِ چشمانمون می گذرن....آنقدر زود که بزرگ شدنمونُ متوجه نمی شیم. یه روزی سال ِ 89 خیلی برام دور بود امّا الان فاصلش با من ، تنها دو روزِ !
به پشت سرم که نگاه می کنم پر از خاطره ،تجربه ، شادی و غم می بینم که همشون سخت یا آسون ،شیرین یا تلخ ،خوب یا بد گذشتند.گاهی دلم برای بعضی از روزها تنگ میشه و بعضی از لحظه ها هم خوشحالم می کنن.
به دور و برم که نگاه می کنم می بینم خیلی از آدمها بی خیالن و بدون تأمل از کنار اتفاقات و مسایلی که داره تو دنیا رُخ میده ،سال ها رو یکی پس از دیگری کهنه میکنند و جلو می رن.چرا این آدمها به اون مردمانی که در بدبختی و رنج زندگی می گذرونن ،فکر نمی کنن و به کارهای کثیف و بی رحمانشون ادامه میدن !؟ مردمانی که تو سیل،زلزله،جنگ ،خانواده و عزیزترین افراد زندگیشون ،خونه و سرپناهشونُ از دست دادن.....حتی نمیتونم خودمُ جای اونها بذارم !
واقاً خدا رو به خاطره تمام لحظه هایی که ازش سلامتی ِ خودم و خانواده و دوستانمُ خواستم و بی منت برآورده کرد،شکر میکنم .خدایا به خاطره تمام لحظه های زندگیم،حتی لحظه های بدش ازت ممنونم ،چون میدونم تو هر ثانیش حضور داشتی و به فکرم بودی.می دونم که اون لحظه های بد که من اسم ِ بد روش گذاشتم شاید خوب و به نفعم بودن که من از نفعش بی خبر بودم!
خدایا در کل سالی که گذشت ،سالِ خوبی برای من بود ازت ممنونم و از تمام آدمهایی که نقش خوبی تو زندگیم داشتن حتی اون آدمهایی که برای من کار مثبت و خوبی انجام دادن و من از کارشون بی خبر بودم.
خدایا امیدوارم سال جدید هم همیشه تو قلبم باشی و ازت غافل نشم ،از تو خواسته هامو می خوام چون تو تنها کسی هستی که نگفته از خواسته هام با خبری و قادر به برآورده کردنشون هستی!و صد البته خودم هم بیشتر تلاش میکنم. ازت می خوام زندگی تمام آدمها رو شیرین کنی ..می دونم خواسته بزرگیه...امّا دوست دارم تمام همنوعانمُ خوب و خوشبخت ببینم.
....یه کم خوب بودنو خوب زندگی کردن چیزی از ما کم نمیکنه ...وقتی خوب زندگی کنین و احساس کنین آدمِ خوبی هستین حداقلش خودتون احساس آرامش می کنین علاوه بر اینکه آدمهای اطرافتون هم از وجودِ خوبتون بهره میبرن!
برای از بین بردن ِ غرور ،حسد ،دروغ ،خیانت ،فحش دادنُ بد دهنی ،شکستن قلب دیگران،بردن آبروی دیگران ،فساد ،شکستن حرمت ها ،ظلم ،کُشتن ِنامردی ها و دو رویی ها .....و هزاران بدی دیگه که همه ازش با خبرن ،یه نفر به تنهایی نمی تونه نتیجه ای بگیره،اگه همه از خودشون شروع کنند و تنها حرفشو نزنند بلکه عمل کنند نتیجه میده!آدمهای خوب هم زیادن ولی دستشون تو دست هم نیست و دلهاشون با هم نیست پس خوبیشون هیچ قدرتی نداره!من برای آروم کردن دنیا و ایجاد صلح و دوستی رو زمین و نابود کردن بدی ها خیلی خیلی کوچیکم.امّا این دلیل نمیشه از خوب بودن و خوب زندگی کردن و رسیدن به هدفهام دست بر دارم.
از ته ِ قلبم آرزو می کنم همه چیز برای همه روبه راه بشه...
***عید نوروز و سال جدید مبارک***علیرضا28/12/1388

۶ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

yebar negah mikoni mibini shode sale 99..sale not mobarak

آرش گفت...

نه بابا یوسف جان(منظورم کامنت بالاست) تا 99 خیلی نگاه مونده.
به من که امسال خیلی دیر گذشت. بهتر که تموم شد.
سال نوی شما مبارک بادا!!!!!!!!!!!!

mr. X گفت...

سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت
بادت اندر شهرياري برقرار و بر دوام
سال خرم، فال نيكو، مال وافر، حال خوش،
اصل ثابت، نسل باقي، تخت عالي، بخت رام
********سال نو مبارك********

تیرداد گفت...

سلام

درشکفتن جشن نوروز برايت در همه ي سال سر سبزي جاودان وشادي

،انديشه اي پويا و آزادي و برخورداري از همه نعمتهاي خدادادي آرزومندم.

بدرود

تیرداد

هرمزد گفت...

سلام

آره خوب میشه اگه اونجوری بشه

من که از خودم شروع کردم

تو هم هم

به معین هم سلام برسون

و عیدتون مبارک

mr. X گفت...

واقع ما کجای راهیم؟ اصلا شروع کردیم که حالا به این فکر کنیم که کجای راهیم؟ برای چی میجنگیم؟
دیروز با یه پسر 19 ساله چت میکردم. بعد از سلام و احوالپرسی پرسید که تو گی واقعی هستی؟ نفهمیدم یعنی چی! پرسیدم که منظورت چیه؟ گفت اخه من فکر میکنم که گی باشم و از پسرا خوشم میاد ولی وقتی میام تو چت همه ازم میپرسن btvs? من میگم اگر گی بودن یعنی این پس شاید من اشتباه میکنم . اگر گی= سکس پس حتما چیز خوب و سالمی نیست! و ...
شما جای من بودین چه جوابی میدادین؟ یه لحظه یاد خودم افتادم. یاد وقتی که داشتم خودم رو میشناختم. اون موقع فقط احساس تنهایی و متفاوت بودن با بقیه رو داشتم . با جستجو تو اینترنت با یه سری از وبلاگها اشنا شدم که توسط بچه های خودمون نوشته شده بود اونا سعی داشتن به هم و همینطور دیگران کمک کنند. بیشتر در رابطه با دین و خانواده و روابط بین همجنسگراها مینوشتن. از نوشته هاشون معلوم بود که با هم حرف میزدن ملاقات داشتن و... راستش خیلی بهم کمک کرد. بعد از این چند سالی که از نت و محیط وبلاگهای فارسی دور بودم خبری از اوضاع نداشتم. اما حالا میبینم که ما واقعا چیزی برای گفتن نداریم! به جای اینکه جریانی که شروع شده بود رو ادامه بدیم و رو به سوی پیشرفت بگذاریم نه تنها این کار رو نکردیم بلکه این نسل از نویسنده به جای پیشرفت پسرفت داشته اند! دیروز میخواستم ادرس وبلاگهامون رو بدم اون پسر که بخونه و ببینه که تنها نیست و همه چی برای ما سکس نیست یعنی هیچی نیست اما دیدم اگر این کار رو بکنم ابروی همه میره (اگر چیزی برامون مونده باشه!)ادامه...
http://shahriarcupid.blogspot.com/2010/03/blog-post_24.html