گاهي چقدر سخته بخواي منظورت رو به يکي بگي.بيان بعضي حرف ها مثل اجراي يه برنامه ي کامپيوتري ميمونه،با اينکه فقط از صفر و يک تشکيل شدن اما براي اجراي اونا بايد استپ به استپ جلو بري تا نکنه يه جا هنگ کنه يا درست اجرا نشه!
حتي بايد جايي که اونو نصب ميکني هم جايي باشه که گنجايش اون برنامه رو داشته باشه...
به اشکان ميگم نگو "فکر کن..."اما واقعا فکر کن اگه بخواي از چيزي مثل رابطه با يه شخص با کسي بحث کني،آيا ميشه بدون هيچ زمينه اي حرف بزني؟!
حالا چرا اينا رو گفتم؟! به همون دليلي که هرکي داره اين متن رو ميخونه
و از خودش ميپرسه "خب حالا که چي؟"(بگذریم از افرادی که فقط عادت به خوندن اول و آخر یه نوشته دارن (-; )
اما جاي اينکه اين سوال رو بپرس ميتونه بگه "خب ميرم پست قبلي يا قبلي هاشو ميبينم ببينم اين داره در مورد چه موضوع هايي بحث ميکنه که الان به اينجا رسيده!
حالا واسه اينکه اذيت کنم ميگم;روابط آدما با هم خيلي پيچيدست...
دوست داشتن آدما،هم،پیچیدست!چون هرکسی جای گاه خودش رو داره...
اما از همه ی اونا پیچیده تر درک آدمها از موقعیت کسی دیگست...
اون کس میتونه بهترین دوستت باشه یا حتی یه بیمار که برای در اصل برای پیدا کردن خودش به یه روانکاو مراجعه میکنه...
گاهی حوصله نداریم بشینیم تا یکی بخواد مطلبی رو بهمون بگه،چون در لابه لابی اون حرفا چیزهایی عنوان میشن که فکر میکنیم مزخرفه و یا بی ربط!در صورتی که از بس بی رقبتی نشون میدیمو توو دلمون میگیم "بابا آخرشو خوش است"که خودمون رو از متن اون قضیه دور میکنیم و بی شک نتیجه گیریمون هم به درد عمه ی گرامیمون میخوره!خلاصه اینکه درست وقتی که توو حس گفتن حرفی هستی یا دلت میخواد با گفتن چیزی بار سنگینی از رو دلت برداشته بشه،جوری میشه که اگه به طرفت مربوط نباشه از گفتنش پشیمون میشی و اگه هم براش مهم یا بهش مربوط باشه،بیا و درستش کن یا از اول بگو،تازه اگه حوصله یا فرصتش باشه...
آقا،خانوم، اگه حس خوندن یه مطلب یا شنیدن یه حرفیو نداری پس از اولش یا نخون یا نشنو...
بعله.ه.ه.ه...گفتن و شنیدن یه چیزایی داغش خوبه...
۱ نظر:
goftan va shenidan asoone..ama mohem ine ke chi begim va be ki begim..hata ki beshnave va chetor beshnave..
ارسال یک نظر