یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۸

بنویس...

دلم واسه وبلاگم سوخت گفتم بیام یه چیزی بنویسم!
آخه دست ودلم به نوشتن نمیره وگرنه که کلی چرت و پرت واسه گفتن دارم...
ه.ه.ه.ه...افسوس میخورم که دوستای الانم رو چرا 2سال پیش نداشتم!که شاید اگر هم داشتم،قدرشون رو ندونستم...
اسم نمیبرم ولی میدونن که دوسشون دارم...
چه خوبه در کنار دوست آرام شدن...دوستی رو لمس کردن و محبت رو هدیه دادن و نه گدایی کردن...
چه خوبه که احساس نکنی فقط به خاطر براورده شدن هوس و نیاز دوستت دارن..
توو این دوره زمونه نمیشه کسی رو به آسونی تست کرد که ممکنه خیلی گرون تموم بشه اما باید ریسک کرد و کمی اعتماد!
هنوز هم خوب هست و خواهد بود اما باید خوب گشت...
سعی میکنم زود بیام به این کلبه ی مجازی سر بزنم :)

۵ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

estefadorost az donyaye majazi baese etefaghai mishe ke nemunash doost yabihai has ke abadi mishan..unam baraye ma G ha ke faghat injaro darim..bazam benewis..zud be zud..

ramin گفت...

چقدر خوشحالم که کنار دوستات آرومی!به نظر من اين بهترين حس دنياست، که بدونی تورو فقط به خاطر خودت دوست دارن! نه هيچ چيز ديگه!
ولی زود به زود بنويس! هميشه بنويس:-*

حاج پسر گفت...

خوب ها زیاد هستند اما نه به زیادی بدها

یه روزی
یه جایی
یه کسی
میآد
منظر باش

به وبلاگم کم سر میزنی معین ؟؟؟؟

مهرداد گفت...

هزار دوست کم و یک دشمن زیاد.

ولی دوستیها دارن خیلی کم رنگ میشن

شاید اقتضای زمان ایجاب میکنه .و

معنای خودشو داره از دست میده

هرمزد گفت...

هر چیز خوبی داشتن و حفظ کردنش سخته

هنوز هم هستند

هنوز هم هستند